دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند و هر که حکایتی یا روایتی کند که او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن اظهار نکند تا آن کس آن سخن به اتمام رساند. و چیزی را که از غیر او پرسند جواب نگوید و اگر سوال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود برایشان سبقت ننماید، و اگر کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر از آن جوابی قادر بود، صبر کند تا آن سخن تمام شود، پس جواب خود بگوید بر وجهی که در متقدم طعن نکند. و در مجاراتی که با حضور او میان دو کس رود، خوض ننماید [دخالت نکند] و اگر از او پوشیده دارند استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن سر مشارکت ندهند مداخله نکند.
و با مهتران، سخن به کنایت گوید [با احترام گوید] و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلکه در اعتدال نگاه میدارد. و اگر در سخن او معنی غامض [دشوار] افتد، در بیان آن به مثالهای واضح جهد کند والا شرط ایجاز نگاه دارد و الفاظ غریب و کنایات نامستعمل به کار ندارد. و تا سخنی که با او تقریر [بیانکردن] میکنند تمام نشود به جواب مشغول نگردد و تا آنچه خواهد گفت در خاطر مقرر نگرداند در نطق نیاورد و سخن مکرر نکند مگر که بدان محتاج شود و اگر بدان محتاج شود قَلَق [اضطراب] و ضجرت ننماید و فحش و شتم بر لفظ نگیرد و اگر به عبارت از چیزی فاحش مضطر گردد [مجبور شود]، بر سبیل تعریض کنایت کند از آن و مزاح منکر نکند.
و در هر مجلسی سخن مناسب آن مجلس گوید و در اثنای سخن به دست و چشم و ابرو اشارت نکند، مگر که حدیث اقتضای اشارتی لطیف کند، آن گاه آن را بر وجه ادا کند. و در راست و دروغ با اهل مجلس خلاف نکند و لجاج نکند خاصه با مهتران یا با سفیهان. و کسی که الحاح با او مفید نبود بر او الحاح نکند، و اگر در مناظره و مجارات طرف خصم را رجحان یابد انصاف بدهد، و از مخاطبه عوام و کودکان و زنان و دیوانگان و مستان تا تواند احتراز کند، و سخن باریک با کسی که فهم نکند نگوید، و لطف در محاوره نگاه دارد و حرکات و اقوال [سخنان] هیچ کس را محاکات نکند و سخنهای موحش نگوید، و چون در پیش مهتری شود، ابتدا به سخنی کند که به فال ستوده دارند.
و از غیبت و نمامی [سخنچینی] و بهتان و دروغگفتن تجنب کند، چنان که به هیچ حال بر آن اقدام ننماید و با اهل آن مداخلت نکند و استماع آن را کاره باشد، و باید که شنیدن او را از گفتن بیشتر بود. از حکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق زیادت است [بیشتر است]؟ گفت: «زیرا که مرا دو گوش دادند و یک زبان، یعنی دو چندان که گویی میشنو».
باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند و هر که حکایتی یا روایتی کند که او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن اظهار نکند تا آن کس آن سخن به اتمام رساند. و چیزی را که از غیر او پرسند جواب نگوید و اگر سوال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود برایشان سبقت ننماید، و اگر کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر از آن جوابی قادر بود، صبر کند تا آن سخن تمام شود، پس جواب خود بگوید بر وجهی که در متقدم طعن نکند. و در مجاراتی که با حضور او میان دو کس رود، خوض ننماید [دخالت نکند] و اگر از او پوشیده دارند استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن سر مشارکت ندهند مداخله نکند.
و با مهتران، سخن به کنایت گوید [با احترام گوید] و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلکه در اعتدال نگاه میدارد. و اگر در سخن او معنی غامض [دشوار] افتد، در بیان آن به مثالهای واضح جهد کند والا شرط ایجاز نگاه دارد و الفاظ غریب و کنایات نامستعمل به کار ندارد. و تا سخنی که با او تقریر [بیانکردن] میکنند تمام نشود به جواب مشغول نگردد و تا آنچه خواهد گفت در خاطر مقرر نگرداند در نطق نیاورد و سخن مکرر نکند مگر که بدان محتاج شود و اگر بدان محتاج شود قَلَق [اضطراب] و ضجرت ننماید و فحش و شتم بر لفظ نگیرد و اگر به عبارت از چیزی فاحش مضطر گردد [مجبور شود]، بر سبیل تعریض کنایت کند از آن و مزاح منکر نکند.
و در هر مجلسی سخن مناسب آن مجلس گوید و در اثنای سخن به دست و چشم و ابرو اشارت نکند، مگر که حدیث اقتضای اشارتی لطیف کند، آن گاه آن را بر وجه ادا کند. و در راست و دروغ با اهل مجلس خلاف نکند و لجاج نکند خاصه با مهتران یا با سفیهان. و کسی که الحاح با او مفید نبود بر او الحاح نکند، و اگر در مناظره و مجارات طرف خصم را رجحان یابد انصاف بدهد، و از مخاطبه عوام و کودکان و زنان و دیوانگان و مستان تا تواند احتراز کند، و سخن باریک با کسی که فهم نکند نگوید، و لطف در محاوره نگاه دارد و حرکات و اقوال [سخنان] هیچ کس را محاکات نکند و سخنهای موحش نگوید، و چون در پیش مهتری شود، ابتدا به سخنی کند که به فال ستوده دارند.
و از غیبت و نمامی [سخنچینی] و بهتان و دروغگفتن تجنب کند، چنان که به هیچ حال بر آن اقدام ننماید و با اهل آن مداخلت نکند و استماع آن را کاره باشد، و باید که شنیدن او را از گفتن بیشتر بود. از حکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق زیادت است [بیشتر است]؟ گفت: «زیرا که مرا دو گوش دادند و یک زبان، یعنی دو چندان که گویی میشنو».
0 نظرات:
ارسال یک نظر