چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
اسکندر مقدونی در اوان جهانگیری به حیله تمام حصاری را بگشاد و به ویران کردن آن فرمان داد. گفتند: در آنجا حکیمی است دانا و بر حل مشکلات حکمت توانا. او را طلب کرد. چون بیامد، مردی دید ژولیده و آشفته. گفت: این چه صورت مهیب و شکل غریب است؟
حکیم از آن سخن برآشفت و خندان در آن آشفتگی گفت:
طعنه بر من مزن به صورت زشت ** ای تهی از فضیلت و انصاف
تن بود چون غلاف و جان شمشیر ** کار شمشیر میکند نه غلاف
منبع:
برگرفته از بهارستان جامی
اسکندر مقدونی در اوان جهانگیری به حیله تمام حصاری را بگشاد و به ویران کردن آن فرمان داد. گفتند: در آنجا حکیمی است دانا و بر حل مشکلات حکمت توانا. او را طلب کرد. چون بیامد، مردی دید ژولیده و آشفته. گفت: این چه صورت مهیب و شکل غریب است؟
حکیم از آن سخن برآشفت و خندان در آن آشفتگی گفت:
طعنه بر من مزن به صورت زشت ** ای تهی از فضیلت و انصاف
تن بود چون غلاف و جان شمشیر ** کار شمشیر میکند نه غلاف
منبع:
برگرفته از بهارستان جامی
0 نظرات:
ارسال یک نظر