پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
ابوسعید ابوالخیر با پیری در حمام بود. پیر از گرمای دلکش و هوای خوش حمام، فصلی تمام گفت. ابوسعید گفت: میدانی چرا این جایگاه خوش است؟ پیر گفت: چون شیخی مثل تو در این حمام است.
چون در این حمام شیخی چون تو هست *** خوش شد و خوش گشت و خوش آمد نشست
شیخ گفت: من جواب بهتری دارم.
پیر گفت: بگو که هر چه تو بگویی عین صواب است.
شیخ گفت: حمام از این جهت خوش است که از مال دنیا فقط یک سطل و یک پارچه بیشتر نداری که آن هم عاریت حمامی است.
گفت حمامی است خوش از حد برون *** کز متاع جمله دنیای دون
نیست جز سطل و ازاری با تو چیز *** وانگهی آن هر دو نیست آن تو نیز
ازار= شلوار، لنگ حمام.
منبع:
برگرفته از مصیبت نامه عطار نیشابوری
ابوسعید ابوالخیر با پیری در حمام بود. پیر از گرمای دلکش و هوای خوش حمام، فصلی تمام گفت. ابوسعید گفت: میدانی چرا این جایگاه خوش است؟ پیر گفت: چون شیخی مثل تو در این حمام است.
چون در این حمام شیخی چون تو هست *** خوش شد و خوش گشت و خوش آمد نشست
شیخ گفت: من جواب بهتری دارم.
پیر گفت: بگو که هر چه تو بگویی عین صواب است.
شیخ گفت: حمام از این جهت خوش است که از مال دنیا فقط یک سطل و یک پارچه بیشتر نداری که آن هم عاریت حمامی است.
گفت حمامی است خوش از حد برون *** کز متاع جمله دنیای دون
نیست جز سطل و ازاری با تو چیز *** وانگهی آن هر دو نیست آن تو نیز
ازار= شلوار، لنگ حمام.
منبع:
برگرفته از مصیبت نامه عطار نیشابوری
0 نظرات:
ارسال یک نظر