۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

فرخی یزدی: «سوگواران»


سه‌شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست *** بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
گفتن لفظ «مبارک باد» طوطی در قفس *** شاهد آیینه دل داند که جز تقلید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست *** هر که شادی می‌کند از دوده‌ی جمشید نیست
سر به زیر پر از آن دارم که دیگر این زمان *** با من آن مرغ غزل‌خوانی که می‌نالید نیست
بی‌گناهی گر به زندان مرد با حال تباه *** ظالم مظلوم‌کش هم تا ابد جاوید نیست
هر چه عریان‌تر شدم گردید با من گرم‌تر *** هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست *** از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صحبت عفو عمومی راست باشد یا دروغ *** هر چه باشد از حوادث فرخی نومید نیست

نکته نگارشی: علامت جمع فارسی «ان» و علامت جمع عربی «ین»

سه‌شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰

واژگانی مانند «معلمین»، «مجتهدین»، «مدرسین»، «منافقین» و ... در عربی اصطلاحاً جمع مذکر سالم نامیده می‌شود و کاربرد آن‌ها به همین شکل در زبان فارسی درست نیست. در این‌گونه کلمات «ین» باید به «ان» که علامت جمع فارسی است تبدیل شود:
معلمان، مجتهدان، مدرسان، منافقان و ...

۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

آمارگیر، بازدیدشمار و شمارنده وبلاگ یک ابزار تزئینی نیست


دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰

در بسیاری از وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌ها شمارنده‌ای وجود دارد که تعداد بازیدکنندگان و خوانندگان آن وبلاگ را نمایش می‌دهد و بارها این شمارنده را دیده‌ایم. استفاده بعضی‌ها از این نوع ابزارها بیشتر همان جنبه دکوراسیون و برای قراردادن چیزی در وبلاگ است! در صورتی که این ابزارها چیزی فراتر از یک شمارنده هستند. این ابزارها در اصل یک آمارگیر/تحلیلگر از ترافیک و رفت و آمدهایی هستند که در وبلاگ یا وب‌سایت شما انجام می‌شود. اما چرا داشتن یک تحلیلگر ترافیک، شمارنده و آمارگیر برای یک وبلاگ خوب است؟ بعضی از مزایای این نوع ابزار با توجه به تجربیات شخصی خودم، موارد زیر است:

۱. منابع ترافیک را مشخص می‌کند:
این از آن جهت خوب است که می‌بینید مطالب شما بیشتر در کدام وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌ها مورد توجه قرار گرفته است. همچنین اگر ترافیک از سمت وبلاگی دیگر باشد، به شما کمک می‌کند تا ببینید چرا و چگونه به نوشته و محتوای شما ارجاع داده شده است. مثلاً ممکن است آن وبلاگ به یکی از پیام‌های وبلاگ شما لینک داده باشد و نوشته‌ای درباره آن نوشته باشد.

۲. کمک به شناخت بهترین شبکه‌ها و لینکدانی‌ها برای فرستادن محتوا:
با دیدن آمار ترافیک و میزان کلیکی که از یک شبکه به وبلاگ شما رسیده است، می‌توانید شبکه‌های پربازدید و پربیننده را برای اشتراک‌گذاری پیام‌های وبلاگ خود پیدا کنید و محتوای تولیدی خود را به آنجاها فرستاده و بیننده و خواننده بیشتری را به سمت وبلاگ خود جذب کنید.

۳. رشد، پیشرفت و توسعه وبلاگ با بررسی آمار:
کاهش و یا افزایش تعداد بیننده و ترافیک وبلاگ، به شما کمک می‌کند که برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های مناسبی را برای رشد و توسعه وبلاگ خود در نظر بگیرید.

۴. بهینه‌سازی وبلاگ با برچسب‌ها و کلمات کلیدی مناسب:
با بررسی جستجوهای واردشده به وبلاگتان و اینکه چه نتایج جستجویی به وبلاگ شما وارد شده‌اند، برچسب‌گذاری و استفاده از واژگان کلیدی خود را بهتر و درستتر انجام خواهید داد.

۵. ارائه یک تصویر از وبلاگ شما به بینندگان:
قراردادن یک شمارنده از بسیاری جهات روی مخاطبان شما هم تأثیر می‌گذارد. به نوعی زنده و مرده‌بودن یا فعال و غیرفعال‌بودن وبلاگ شما را نمایش داده و خوانندگان را برای بازدیدهای بعدی و یا اشتراک وبلاگ شما (چه از طریق فید و چه از طریق ایمیل) تشویق می‌کند.

این‌ها تنها بخشی از مزایای قراردادن یک آمارگیر و تحلیلگر در وبلاگ است. هر بازیدشمار و تحلیلگر ترافیک ویژگی‌ها و امکانات خاص خودش را دارد که شما خودتان باید انتخاب کنید که نیازهای شما را کدامیک از آن‌ها پوشش می‌دهد. وبلاگ‌نویسان بلاگر این امکان را به صورت یک ابزار داخلی از طرف خود گوگل دریافت می‌کنند و می‌توانند یا آن را در وبلاگ خود قرار دهند و یا از طریق میز کار وبلاگ (dashboard) به آن دسترسی داشته باشند. خود گوگل هم ابزاری به نام Google Analytics دارد که دیگر وبلاگ‌نویسان و مدیران وب‌سایت‌ها می‌توانند از آن استفاده کنند.
دو تحلیگر ترافیک خوب و مناسب دیگر که خود من قبلاً از آن‌ها استفاده کرده‌ام، StatCounter و Clicky می‌باشند.

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

به عنوان یک جوان مجرد، واقعاً از طرز پوشش خانم‌ها در خیابان عذاب می‌کشم!


یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰

دیدگاه یکی از خوانندگان روزنامه خراسان: «به عنوان یک جوان مجرد، واقعاً از طرز پوشش خانم‌ها در خیابان عذاب می‌کشم. خدا به کسانی که می‌خواهند سالم زندگی کنند، کمک کند.»

دیدگاه من درباره این نظر:
مشکل این آقای جوان مجرد و چه بسا بسیاری از خانم‌ها و آقایان در جامعه ما این است که همیشه دیگران را مشکل می‌بینند! یعنی از نگاه به خود و اصلاح رفتار و اخلاق خویش غافل شده و مرتب دوست دارند که دیگران تغییر کنند و به عبارت بهتر دیگران به ساز ایشان برقصند. من فکر می‌کنم که اگر همه خانم‌های ایران و محیط اطراف این آقا چادر به سر کنند، باز هم این فرد در رنج و عذاب خواهد بود. چه بسا عذاب‌کشیدنی سختتر و دشوارتر! چون ممکن است آن هنگام بنالد و بگوید: دلم گرفت! از دیدگاه من مشکل واقعی این فرد احتمالاً فضولی و کنجکاوی بیش از حد در رفتار و پوشش زنان است. به عبارت بهتر همان پدیده «چشم‌چرانی» که برای خودش معضلی در ایران است و باعث رنج و کدورت خاطر بسیاری از افراد می‌شود.
در نظر این فرد مسئله «جوانی» و «مجرد بودن» بهانه‌هایی بسیار خوب برای توجیه رفتار و دیدگاه نادرست این فرد نسبت به زنان و دختران است. یعنی ضعف و مشکل خودش را به دیگران نسبت داده است و در نتیجه از آدم و عالم انتظار و گلایه دارد، اما دریغ از ذره‌ای بررسی و توجه به رفتار و کردار خود. واقعیت این است که یک جامعه وقتی از لحاظ اخلاقی، فرهنگی و مدنی رشد می‌کند که ابتدا افراد به صورت فردی تغییر کنند. سپس مجموع این تغییرات محصولش یک جامعه خوب خواهد بود. این فرد و امثال این فرد هم در درجه اول خودشان باید به خودشان کمک کنند.

پیوندها:
صفحه حرف مردم، روزنامه خراسان، شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰

از وبلاگ به عنوان یک بایگانی برای ترجمه‌ها و دیدگاه‌های خود استفاده کنید

یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰

بعضی از کاربران ایرانی از منابع مختلف مشغول ترجمه و برگردان نوشته‌ها از زبان‌های گوناگون به زبان فارسی هستند. این ترجمه‌ها را هم بدون آنکه در جایی ثبت و ذخیره کنند، به شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های اشتراک‌گذاری محتوا (لینکدانی‌ها) می‌فرستند. این کار سبب شده است که متأسفانه بعضی از وب‌سایت‌ها و حتی خبرگزاری‌ها به راحتی آب خوردن این ترجمه‌ها را برداشته و به نام خود منتشر کنند! بارها و بارها این کار دیده شده است و هیچ پاسخی هم در کار نیست. خبرگزاری محترم ترجیح می‌دهد که یک ترجمه خوب را به نام خود سند بزند تا اینکه بگوید از کجا پیدا کرده است.

راه حل چیست؟ راه حل خاصی برای این کار نادرست وجود ندارد. ولی بهترین کار استفاده از وبلاگ به عنوان یک ابزار برای نگهداری ترجمه‌ها است. می‌توانید ترجمه‌های خود را به همراه ذکر نام و آدرس پیوند (لینک) منبع اصلی در وبلاگ قرار دهید. آن‌ها را به شیوه‌های دلخواه خود دسته‌بندی کنید (مثلاً موضوعی یا برحسب منبع) و ترجمه قرارگرفته در وبلاگ را به شبکه‌های مختلف اجتماعی و لینکدانی‌ها بفرستید. این کار چهار ویژگی خوب دارد:
یک- شناخته شدن مترجم و اینکه کار متعلق به شخص شما است.
دو- حتی در صورت کپی‌کاری و نشر ترجمه شما بدون ذکر نامی از شما، منبع و سرچشمه کار مشخص است. چون وبلاگ شما مشخص می‌کند که این کار شما است.
سه- هر شخصی سبک و روش خاص خودش را ترجمه دارد. به همین دلیل گردآوری و بایگانی‌نمودن ترجمه‌ها در یک وبلاگ، با گذشت زمان کار شما را نشان می‌دهد. یعنی شاید بتوان گفت که کار شما از نوع ترجمه‌ها مشخص می‌شود.
چهار- وبلاگ حکم امضا و مهر شما را دارد. می‌توانید به سبک وب‌سایت‌ها و خبرگزاری‌ها یک یا دو بار در متن ترجمه شده نام وبلاگ یا نام خودتان را بنویسید. البته این کار باید به گونه‌ای باشد که به نوشته برگردان‌شده آسیب نرساند و یا توی ذوق خوانندگان نزند. مثلاً ذکر نام وبلاگ یا ترجمه‌گر یک بار در ابتدای متن و یک بار در پایان متن کافیست.

اما چیز دیگری که در این نوشته مد نظرم است. استفاده از وبلاگ به عنوان یک بایگانی و آرشیو برای نظرات و دیدگاه‌هایی (comment) است که هر روز در وب‌سایت‌ها، وبلاگ‌ها و شبکه‌های مختلف می‌نویسم. گاهی اوقات نظری نوشته‌ایم که دوست داریم به آن نظر در جایی دیگر ارجاع دهیم. به دلیل حجم زیاد نظرات و دیدگاه‌های نوشته شده در این طرف و آن طرف، قطعاً جستجو و پیداکردن نظرات دشوار و زمانبر می‌شود. بهترین راه حل در اینجا باز هم استفاده از وبلاگ برای بایگانی است.
در این روش می‌توانید یک تصویر (screenshot) تهیه کرده، آدرس لینک نظر، آدرس جایی که در آن نظر نوشته‌اید و متن نظر و دیدگاه خود را در قالب یک «پست/نوشته وبلاگ» قرار دهید. سپس آن‌ها را به شیوه دلخواه برچسب‌گذاری و دسته‌بندی کنید. مثلاً برحسب نام جایی که نظر خود را در آنجا نوشته‌اید.
چون این وبلاگ بایگانی شخصی خود شما است. به راحتی و به سادگی می‌توانید به نظرات و دیدگاه‌های خود دسترسی داشته باشید و هر زمان که لازم شد به آن‌ها ارجاع دهید. البته خود این روش احتیاج به صرف زمان مناسب و کافی دارد. ولی اگر نظرات و دیدگاه‌هایتان برایتان مهم است و احساس می‌کنید که در آینده ارجاع‌دادن به آن‌ها لازم می‌شود، حتماً این کار را انجام دهید.

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

کارون رگ خوزستان است، لطفاً این رگ را قطع نکنید

شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰

هر روز اخبار تلخی از وضعیت محیط زیست و منابع طبیعی به گوش ما می‌رسد. روزگاری دریاچه بختگان، روزی دیگر زاینده رود و گاوخونی و صدای نفس‌های آخر دریاچه ارومیه هم که چند وقتی است که شنیده می‌شود. این اخبار را می‌بینیم، می‌شنویم و می‌خوانیم، اما کاری از دستمان ساخته نیست. این بار نام «کارون» است که به این فهرست اضافه شده است. زندگی مردم خوزستان با رود کارون گره خورده است. ولی از قرار معلوم سرنوشت و آینده تلخی در انتظار آن است. اگر مسئولان به خود نجنبند، کارون هم دچار یک سرنوشت تلخ و ناگوار زیست محیطی خواهد شد. سرنوشتی که هم کارون و هم مردم شریف خوزستان را از نفس خواهد انداخت. رگ خوزستان را دریابیم.

ایرج میرزا: «مرگ برای ضعیف»

شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر *** لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد
در مرض موت با اشارت دستور *** خادم او جوجه با به محضر او برد
خواجه چو آن مرغ کشته یافت برابر *** اشک تحسر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت به مرغ از چه شیر شرزه نگشتی *** تا نتواند کست به خون کشد و خورد
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است *** هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد

فارسی‌نویسی: چرا استفاده از «ي» و «ك» نادرست است؟


شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰

در بعضی از وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌ها به جای «ی» فارسی از «ي» عربی و به جای «ک» فارسی از «ك» عربی استفاده می‌شود. دلیل آن هم استفاده از فونت‌های (قلم) غیراستاندارد برای نوشتن و نشر مطالب است. شاید بعضی‌ها بگویند که این کار چه اشکالی دارد و یا این کار چه مشکلاتی را پیش می‌آورد؟
پاسخ به این دو پرسش به صورت خلاصه به شرح زیر است:

- این دو حرف به شکل عربی خود اصلاً در فارسی‌نویسی و زبان فارسی کاربردی ندارند. مگر اینکه بخواهید یک جمله و یا متن عربی (مثلاً آیه‌ای از قرآن) را در نوشته خود بنویسید و یا نقل قول کنید که آن هنگام لازم است از این حروف استفاده کنید.

- این حروف دارای کد یونیکد مستقل هستند. در نتیجه شاید «ک» و «ك» و یا «ی» و «ي» در ظاهر نوشتاری با هم تفاوتی نداشته باشند (در واژگانی که در ابتدا و قبل از حرف پایانی قرار می‌گیرند)، اما در عمل واژگانی که با هر یک از این دو نوشته شوند واژگانی متفاوت خواهند بود. به عنوان نمونه: «کامیپوتر» به صورت فارسی و «كامپيوتر» به صورت عربی. در ظاهر هیچ تفاوتی با هم ندارند. اما از دیدگاه کامپیوتری و موتورهای جستجو دو واژه متفاوت هستند. در نتیجه استفاده از فرم عربی این حروف در نهایت به زیان خود وبلاگ یا وب‌سایت شما خواهد بود. چون ممکن است نتایج جستجوی کاربران را به سمت وبلاگ یا وب‌سایت شما هدایت نکند و در نتیجه شما خودتان با دست خود محتوای تولیدی خود را از داشتن خواننده و بیننده محروم کرده‌اید.

- استفاده از این حروف به دلیل عدم کاربرد در زبان فارسی، واژگان شما را نازیبا می‌کند. نمونه: «آسمانی» و «آسماني» یا «پونک» و «پونك». ممکن است دیدن این حروف در نوشته شما باعث خستگی ذهن خواننده و عدم تمایل او به ادامه‌دادن خواندن نوشته شما شود. چون تصویر ذهن خواننده از خط فارسی همان چیزی است که همه ما در اول دبستان یاد گرفته‌ایم و بر روی کاغذ و به صورت دستی می‌نویسم. در نتیجه دیدن این حروف علاوه بر نازیبایی نوشته، ناخوانایی و ناهماهنگی را هم ایجاد می‌کند.

راه حل:
اگز تحت هر شرایطی مجبور به استفاده از این حروف هستید، بهترین راه حل برای شما خواندن این نوشته پیشین من است.

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

حکایتی از چهار مقاله: پیش‌بینی طبیب

جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰

در عهد ملکشاه و بعضی از عهد سنجر، فیلسوفی بود به هرات و او را ادیب اسماعیل گفتندی؛ مردی سخت بزرگ و فاضل و کامل، اما اسباب او و معاش او از دخل طبیبی بودی و او را از این جنس معالجات نادره بسیار است. مگر وقتی به بازار کشتاران برمی‌گذشت، قصابی گوسفندی را سلخ می‌کرد و گاه گاه دست در شکم گوسفند کردی و پیه گرم بیرون کردی و همی خورد. خواجه اسماعیل چون آن حالت بدید در برابر او بقالی را گفت که «اگر وقتی این قصاب بمرد، پیش از آنکه او را به گور کنند مرا خبر کن!». بقال گفت: «سپاس دارم».

چون این حدیث را ماهی پنچ شش برآمد، یکی روز بامدادی خبر افتاد که دوش فلان قصاب بمرد به مفاجا؛ بی‌هیچ علت و بیماری که کشید و این بقال به تعزیت شد. خلقی دید جامه دریده و جماعتی در حسرت او همی سوختند که جوان بود و فرزندان خُرد داشت. پس آن بقال را سخن خواجه اسماعیل یاد آمد، بدوید و وی را خبر کرد. خواجه اسماعیل گفت: «دیر مرد!». پس عصا برگرفت و بدان سرای شد و چادر از روی مرده برداشت و نبض او در دست بگرفت و یکی را فرمود تا عصا بر پشت پای او همی زد. پس از ساعتی، وی را گفت: «بسنده است». پس علاج سکته آغاز کرد و روز سوم مرده برخاست و اگرچه مفلوج شد، سال‌ها بزیست. پس از آن مردمان عجب داشتند و آن بزرگ از پیش دیده بود که او را سکته خواهد بود.

منبع:
برگرفته از چهار مقاله (مجمع النوادر)، اثر نظامی عروضی سمرقندی

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

روش‌های ایجاد نیم‌فاصله در نگارش فارسی: «می‌نویسم» درست، «می نویسم» نادرست

پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰

درباره لزوم استفاده و به کاربردن نیم‌فاصله/فاصله مجازی/فاصله صفر (ZWNJ) بارها و بارها در وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های گوناگون نوشته شده است و از لحاظ نگارشی این مسئله به صورت کامل مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. من در این نوشته می‌خواهم درباره روش‌های نیم‌فاصله‌گذاری و شیوه استفاده از آن‌ها توضیح دهم:

- استفاده از کلیدهای ترکیبی CONTROL + SHIFT + 2: یعنی به جای فشردن کلید فاصله (SPACE) از این کلیدها استفاده کنید تا نیم‌فاصله ایجاد شود.
- استفاده از کلیدهای ALT و تایپ 0157 (ALT + 0157): در این روش باید از ارقام کلیدهای Numpad (سمت راست صفحه کلید) استفاده کنید. یعنی NumLock هم باید روشن باشد.
- استفاده از صفحه کلیدهای استاندارد و ویرایش‌شده فارسی: در این روش می‌توانید نیم‌فاصله را با استفاده از کلیدهای ترکیبی SHIFT + SPACE ایجاد کنید. صفحه‌های کلیدهای بسیاری توسط افراد و برنامه‌نویسان برای این منظور تهیه شده‌اند. اما یکی از بهترین این صفحه کلیدها، صفحه کلید فارسی احسان اخگری است. برای دریافت آن می‌توانید به این صفحه بروید و آن را از اینجا دانلود کنید.
- استفاده از برنامه TrayLayout: این برنامه کوچک و کاربردی به اندازه کافی شناخته‌شده است. بعد از دریافت و اجرای آن کافیست که برای نیم فاصله از SHIFT + SPACE استفاده کنید. نکته مهم این است که برای اجرای این برنامه در ویندورهای ویستا و هفت باید گزینه compatibility آن را تنظیم کنید و آن را ویندوز XP قرار دهید. برنامه فوق را می‌توانید از این آدرس دریافت کنید.
- استفاده از ویراستار آنلاین ویراسباز

امیدوارم این روش‌ها و برنامه‌های پیشنهادی مشکل شما را در این زمینه حل کند.

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

من فحش می‌دهم، تو فحش می‌دهی، او فحش می‌دهد، ما فحش می‌دهیم!

چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰

** خوردی... ای فلان فلان شده... ای بهمان... حال کردی چجوری از خجالتش دراومدم!... طرف رو حسابی شستم... خیلی باحال بود، دمت گرم!... عجب چیزی بهش انداختی... مادر شما فلان... پدر شما بهمان... جد و آبادت فلان و بهمان... آی نفس‌کش... بیا چهار تا لیچار بارت کنم...

متأسفانه در جامعه ما لمپن‌بودن و لمپنیسم برای بعضی‌ها یک افتخار و شاهکار محسوب می‌شود. هر چقدر بددهنتر، باحالتر و محبوبتر! بعضی‌ها هم که با یکدیگر در یادگرفتن و به کاربردن دشنام و واژگان رکیک مشغول رقابت هستند تا یک وقت خدای نکرده کم نیارند! این نوشته قصد ندارد که بیاید و برای شما نسخه «بچه مثبت»بودن، «پاستوریزه»بودن و مواردی از این دست بپیچد. بلکه یک نگاه یه رفتاری است که در جامعه ما به شکل‌های گوناگون وجود دارد. دشنام و فحش بخشی از زندگی انسان است و بسیاری اوقات واکنشی است که در هنگام عصبانی‌شدن رخ می‌دهد و به نوعی یک تخلیه و گذر از حالت عصبانی‌بودن محسوب می‌شود. تا اینجای کار این مسئله طبیعی است. هرچند که توصیه می‌شود خشم خود را بهتر است با روش‌های دیگری کنترل کنید. اما خوب بالاخره شما هر کاری انجام دهید، خواه ناخواه گاهی اوقات دشنام و ناسزا بر زبان شما جاری می‌شود.

اما مشکل اساسی وقتی است که این کار تبدیل به عادت شما و به نوعی یک بخش جداناپذیر از گفتار و رفتار شما شود. یعنی تحت هر شرایطی واژگان رکیک و زشت بر زبان شما جاری شود. یعنی به کاربردن فحش برای شما مانند آب خوردن و نقل و نبات شود. به مرور زمان این وضعیت تا مرحله‌ای پیش می‌رود که دیگر حتی وقتی می‌خواهید آداب گفتار و کلام را رعایت کنید، به صورت ناخودآگاه از کلمات رکیک استفاده می‌کنید. مخاطب شما هم هاج و واج مانده و فقط شما را نگاه می‌کند. چون این رفتار برای شما عادی شده است، فکر می‌کنید که برای دیگران هم عادی است! ولی اصلاً اینگونه نیست. با گذشت زمان به قدری از این نوع رفتار و گفتار خود آسیب خواهید دید که شاید کار به جایی برسد که دیگر هیچ جایگاهی در بین اطرافیان و جامعه نداشته باشید.

اما اگر این عادت زشت را نمی‌توانید ترک کنید، حداقل آن را به دیگران یاد ندهید. سعی کنید خیلی جاها به جای اینکه حرف بزنید، به سخنان اطرافیان گوش کنید. اگر عصبانی می‌شوید، بهترین کار خارج‌شدن از محیطی است که شما را ناراحت و عصبانی کرده است. سکوت بسیاری اوقات بهترین ابزار است. جلوی کودکان سعی نکنید این هنر خود را به رخ بکشید. اگر در مراحل حاد و بحرانی هستید، بهترین توصیه مراجعه به متخصصانی است که بتوانند شما را درمان کنند.

شرمنده‌ام که رک و پوست‌کنده نوشتم. حالا اگر دوست دارید، من را هم بی‌نصیب نگذارید! ولی لطفاً این چیزهایی را که نوشتم، برای خود مرور کنید، کلاهتان را قاضی کنید و ببینید ضرر و زیان این نوع رفتار نصیب چه کسی می‌شود. مسلماً خود شخص شما.

«حجازی» و «حجازی‌ها» برای همیشه در قلب مردم ایران زنده خواهند بود

چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰

بیایید ناصر حجازی را هرگز فراموش نکنیم... مهم این است که نام و یاد او در ذهن‌ها دفن نشود... نام پهلوان و پهلوان‌ها باید زنده بماند... امروز روز خاکسپاری یک اسطوره است... کسی که همیشه به یاد مردم کشورش بود و آن‌ها را هرگز فراموش نکرد و از یاد نبرد... امروز تن حجازی به زیر خاک می‌رود، اما یاد و نامش در قلب‌های ما زنده باقی خواهد ماند... حجازی و حجازی‌ها را نباید در ذهن خود به خاک بسپاریم... چطور ممکن است کسی را که تا آخرین لحظات زندگیش به یاد مردم بود و مرتب این موضوع را بر زبان می‌آورد، بعد از چند روز به فراموشی بسپاریم؟... آیا این اوج ناسپاسی نیست؟... یاد و نام این بزرگ مرد ورزش و اخلاق ایران گرامی باد.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

یعقوب لیث: یار درویش و خصم توانگر

سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰

پیه اندر شکم گنجشک نباشد، اندر شکم گاو گرد آید...

از نظر اقتصادی، یعقوب به وضع عمومی مردم توجه داشت. طبقات ضعیف و پایین را بسیار رعایت می‌کرد. بزرگترین اقدام او در ابتدای کار این بود که طبقات متوسط و زارعین فقیر سیستان را از مالیات معاف کرد و دستور داد: «اندر ولایت خویش، هر که را کم از پانصد درم وسعت بودی، ازو خراج نستدی و او را صدقه دادی». شاید این اولین و حتی آخرین پادشاه ایرانی - قبل از مشروطیت - باشد که از نظر تأمین آتیه مردم فقیر خصوصاً آنان که از پانصد درم کمتر درآمد داشته‌اند اقدامی اساسی کرده باشد، یعنی صدقه‌ای داده باشد که در حکم بیمه اجتماعی و نوعی کمک بازنشستگی است.

البته در مقابل، متمکنین و پولداران هرگز از آسیب مصادره او در امان نبودند. از کلمات [جملات] قصار برادر او «عمرو» - یعنی همکار و همگام یعقوب که او هم هرگز هیچ ضعیف را نیازردی - این بود که گفته بود: «پیه اندر شکم گنجشک نباشد، اندر شکم گاو گرد آید». یعنی درآمد دیوانی را باید از پولداران به دست آورد نه از فقرا. به قول مردم امروز باید مالیات مستقیم گرفت نه غیرمستقیم.

اصولاً روی کار آمدن یعقوب و برادرانش، آغاز یک تحول اجتماعی بزرگ در سیستان و شهرهای بزرگ حوالی و نزدیک آن بود. بدین معنی که طبقات حاکم و پولداران و ثروتمندان یکباره از میان رفتند و اموال آنان مصادره شد و در برابر آن یک طبقه حاکم از مردم سافل و کسانی که هرگز در دستگاه‌های اشراف نفوذی نداشتند پدید آمد.

در واقع «حامد سر ناوک»‌ها، «عزیز بن عبدالله»‌ها و «ازهر خر»ها آمدند و اشخاصی مانند «پسر فرقد» را نه تنها کنار زدند و از میدان سیاست و قدرت شهر خارج ساختند، بلکه این لات‌ها و یک‌لاقباهای گنجشک‌روزی، به قول عمرو، پیه‌ها را از شکم گاوها درآوردند! این نخستین اثر مهم اجتماعی کار یعقوب بود.
نتیجه دوم آن بود که: تشکیلات منظم و دقیق عیاران، مردم این شهر را به متشکل‌شدن و همکاری‌های اجتماعی برانگیخت و روحیه‌ای در آنان پدید آورد که این مشت مردم ناتوان و لاغر و رنجور، در زیر لوای یعقوبی، اسب‌های خود را در کنار دجله، در ساحل خزر و در حاشیه‌های جیحون آب دادند.

این دو عامل بزرگ، یک اثر اقتصادی عظیم داشت. یعنی با نرفتن کاروان‌های باج و خراج و درهم و دینارهای سیستان به بغداد و با آمدن اموال بسیار از کرمان، فارس، خراسان، کابل و بلخ به سیستان، یک تحول اقتصادی بزرگ در این شهر پدید آمد و کار به جایی رسید که: «در بازار عمرو لیث، روزانه هزار درهم غله معامله می‌شده است».
از اثر همین درآمدها بود که یعقوب که روزگاری ماهی پانزده درهم حقوق داشت، در روزگاری دیگر: «از باب صدقه هر روز هزار دینار همی داد، و از باب جوانمردی و آزادگی، هرگز عطا کم از هزار دینار و صد دینار نداد، و ده هزار و بیست هزار و پنجاه هزار و صد هزار دینار و درم بسیار داد. و ترکه‌ی او بیش از هشتصد میلیون دینار بود».

توضیحات:
- لقب «سر ناوک» به گمان از لقب‌هایی بوده است که عیاران به هم می‌دادند.
- ارقام نقل‌شده گاهی اغراق به نظر می‌رسد.

منبع:
یعقوب لیث، نوشته دکتر ابراهیم باستانی پاریزی، انتشارات نگاه، چاپ سوم، صفحه‌های ۳۵۱ و ۳۵۲

سخنی از «ولتر» درباره کار و زندگی


سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰

آنکه می‌خواهد زندگی را در این جهان بر خود هموار سازد، باید تا آنجا که می‌تواند کار کند... هر چه سن من بیشتر می‌شود، بیشتر به لزوم کار پی می‌برم. کار در طول جریان خود بزرگترین سرگرمی می‌گردد و جای همه آرزوها و احلام و رویاهای زندگی را می‌گیرد... اگر نمی‌خواهید خودکشی کنید، همیشه خود را با کاری سرگرم کنید.

ویکتور هوگو درباره ولتر گفته است: «نام ولتر مشخص و مبین تمام قرن هجدهم است».

منبع:
تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویی، چاپ دوم

وب فارسی سرشار از محتوای تکراری!

سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰

دزدی محتوا (content theft) پدیده‌ای است که در وب وجود دارد. اما این معضل در رسانه‌های ایرانی-فارسی‌زبان بیشتر دیده می‌شود. به گونه‌ای که گاهی مشاهده می‌شود یک محتوای خاص (اعم از نوشته، عکس و یا هر چیز دیگری) در مدت زمانی کمتر از بیست و چهار ساعت در وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های بسیاری عیناً و بدون هیچ کم و کاستی کپی شده است. حالا اگر این کار با ذکر نام منبع اصلی و آدرس پیوند (لینک) آن باشد، به خودی خود اشکالی ندارد. اما مشکل وقتی پیش می‌آید که هیچ نام و نشانی از منبع اصلی وجود ندارد. کپی و انتشار محتوا تابع شرایط گونگونی است. مثلاً خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها می‌توانند اخبار را از منابع مختلف از جمله دیگر خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها با ذکر نام آن‌ها منتشر کنند. چون اصولاً هر خبرگزاری و روزنامه خوانندگان خودش را دارد و این خوانندگان هم فرصت و حوصله‌ی جستجوی اینترنت را برای خواندن اخبار ندارند و نیاز به یک مجموعه خبری در قالب یک خبرگزاری و روزنامه دارند. این کار خبررسانی و نقل خبر محسوب شده و اصلاً در دسته کپی‌کاری و سرقت محتوا قرار نمی‌گیرد. بلکه خودش یک اصل در اطلاع‌رسانی درست، به موقع و سریع است.

گونه دیگر هم این است که ما از یک نوشته و محتوا بسیار خوشمان آمده است و می‌خواهیم آن را به روش‌های گوناگون پخش کنیم تا دیگران هم آن را ببینند و بخوانند. این کار در صورتی درست محسوب می‌شود که هم نام منبع اصلی ذکر شود و هم آدرس پیوند فراموش نشود. همچنین اصلاً کار درستی نیست که ما نسخه خود یعنی همان کپی را به جای نسخه اصلی معرفی کنیم. باید همیشه منبع اصلی را در اختیار دیگران قرار داد و بعد نسخه‌های دیگر را به عنوان آینه معرفی کرد. آینه از این جهت خوب است که شاید دسترسی به منبع اصلی به دلایلی امکان‌پذیر نباشد.

یک مدل دیگر هم روش نقل نوشته و محتوا به همراه نوشتن نظر شخصی، تفسیر، تحلیل و یا نقد خودمان است. این روش کمتر در وبلاگ‌های فارسی به چشم می‌خورد. اتفاقاً از آن دسته کارهایی است که باید به آن توجه شود. این کار برای دانش‌آموزان بسیار مفید است و می‌تواند به عنوان یک تکلیف، تمرین و یا پروژه مد نظر مدرس قرار گیرد.

اما چیزی که تبدیل به کپی‌کاری خالص و سرقت محتوا می‌شود، برداشت محتوا بدون هیچ نام و اثری از مولف، تولیدکننده و یا همان منبع اصلی است. اشباع محتوای تکراری زیان‌های بسیاری دارد که چند نمونه از آن‌ها به شرح زیر است:

- سوق دادن و تشویق وبلاگ‌نویسان و مدیران وب‌سایت‌ها به انجام این کار و کاهش تولید محتوا و خلاقیت در سطح وب
- مواجه شدن کاربران با انبوهی از موارد تکراری در نتایج جستجوهای اینترنتی خود
- بسیاری اوقات خود منبع اصلی قربانی می‌شود. یعنی نه در جستجو و نه در نسخه کپی مشخص نمی‌شود که منبع اصلی کجاست.
- تنبل شدن افراد و عادت کردن به پر کردن وبلاگ و وب‌سایت خود با کارهای دیگران
- تضعیف وبلاگستان
- تبدیل شدن وبلاگ‌ها به زردنامه
- افزایش کلیک دزدی و فریب مخاطب

این‌ها تنها بخشی از ضرر و زیان‌هایی است که از پیامدهای این کار است. نیازی هم به نصیحت، پند و اندرز دادن نیست. چیزی است که هم من، هم شما و هم دیگران آن را به خوبی می‌بینند. پس باید چاره‌ای اندیشید.

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

عادت به «فینگیلیش‌نویسی» شما را در فارسی‌نویسی ضعیف خواهد کرد

دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰

Salam...

فینگیلیش از وقتی بسیار رایج شد که اینترنت در ایران ظهور کرد و بسیاری از کاربران اینترنت به اتاق‌های گفتگو (chat) گرایش پیدا کردند. با آمدن موبایل به جامعه ایران و رواج پیامک‌بازی و فرستادن پیامک به این طرف و آن طرف، این مسئله گسترش بیشتری پیدا کرد. البته نوشتن فارسی با الفبای لاتین (بیشتر الفبای انگلیسی) از قبل هم وجود داشت، اما نه به این گستردگی فعلی. مثلاً یک نمونه بسیار ساده آن همین نوشته‌هایی هستند که پشت اتوبوس‌ها، کامیون‌ها، وانت‌ها و ... دیده می‌شوند. فینگیلیش استاندارد خاصی ندارد و هر کسی واژگان را به هر فرمی که فکر می‌کند درست است می‌نویسد.

فینگیلیش به خودی خود بد نیست. به خصوص وقتی که شما ابزار لازم یعنی فونت (قلم) فارسی را ندارید. خط و الفبا ابزاری برای بیان و انتقال زبان به صورت نوشتاری است. در نتیجه از فینگیلیش هم می‌توان در جایی که امکان فارسی‌نویسی وجود ندارد، به عنوان ابزاری برای ارتباط استفاده کرد.

اما مشکل وقتی پیش می‌آید که شما به این کار عادت کنید و مرتب آن را تکرار کنید. حتی در شرایطی که ابزار لازم را برای فارسی‌نویسی در اختیار دارید. ممکن است به مرور زمان املای شما ضعیف شود و در نوشتن با خط فارسی به مشکل بخورید. یا حتی تایپ کردن به فینگیلیش برایتان از تایپ کردن به فارسی ساده‌تر شود! حالا درست است که این مشکل در افراد بزرگسال پیش نمی‌آید و شاید کمتر باشد. اما با توجه به اینکه ابزارهای روز در اختیار کودکان و نوجوانان است، اگر این گروه سنی مرتب این کار را تکرار کنند، قطعاً تأثیرات منفی خواهد داشت. چون در سن آموزش و یادگیری هستند.

اصولاً وقتی ابزارهای رایگانی چون «بهنویس» و امکانات گوگل برای تبدیل فینگیلیش به فارسی وجود دارند، چرا از آن‌ها استفاده نکنیم تا به فارسی‌نویسی با خط فارسی عادت کنیم؟!

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

شاه عباس و شاعران

یکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰

یکی از شاعران هم عصر شاه عباس به نام ملاشأنی شعری زیبا سرود و شاه را بسیار خوش آمد. دستور داد شاعر را در یک کفه ترازو قرار دادند و کفه دیگر را هم وزن شاعر پر از زر کردند.
شاعر دیگری به نام عجزی از این واقعه بسیار ناراحت شد. روزی شاه را در محوطه طویله اسبان ملاقات کرد و از التفات شاه نسبت به ملاشأنی گلایه کرد و گستاخانه گفت: چرا این گونه التفات شامل حال او نمی‌شود؟!
شاه عباس گفت: آن زمان که به شأنی هدیه دادم، در خزانه بودم. لاجرم او را با زر کشیدم. اکنون در طویله هستم، اگر صلاح می‌دانی شما را به سرگین بکشم!
حاضران خندیدند و عجزی منفعل شد.

منبع:
برگرفته از: تحقیقات ادبی، کیوان سمیعی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

نکته‌ای از بزرگمهر: مزد و دانش


شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

زنی به نزد بزرگمهر آمد و مشکلی از او باز پرسید. بزرگمهر گفت: پاسخت ندانم.
زن گفت: از پادشاه چندان می‌ستانی، آنگاه پاسخ مشکل من ندانی؟
بزرگمهر گفت: ای فلان! پادشاه بر آنچه دانم مرا مزد می‌دهد، اگر بدان چه ندانم مرا مزد می‌داد، خزانه او مرا بس نبود.

منبع:
برگرفته از قابوسنامه

ناصر حجازی فقط آبی نیست، ناصر حجازی سبز، سپید و سرخ است

شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

خبر به کما رفتن ناصر حجازی را که دیدم، دلم خیلی گرفت... گفتم نوشته‌ای هر چند کوتاه و مختصر درباره ایشان بنویسم تا یادی شود...

گفتنی‌ها درباره ناصر حجازی بسیار است و بارها درباره او نوشته شده است. چه آن زمانی که درون دروازه می‌ایستاد و چه در دوران مربیگری خود، همیشه حرفی برای گفتن داشت. ناصر حجازی از نسل طلایی فوتبال ایران است. نسلی که خاطرات خوشی را برای مردم ایران و فوتبال‌دوستان رقم زدند. نسلی که علاوه بر کیفیت و مهارت در بازی، برایشان چیزهای دیگری از جمله اخلاق و زندگی سالم هم مهم بوده است. افرادی مانند حجازی اسطوره‌های ورزش ایران هستند. ناصر حجازی دروازه‌بان برجسته تیم استقلال و تیم ملی بود. ولی مردم او را به عنوان یکی از بزرگترین سنگربانان تیم ملی ایران می‌شناسند. برای مردم رنگ لباس باشگاهی این افراد مهم نیست. بلکه خود این افراد مهم هستند. برای همین رنگ لباس باشگاه حجازی و حجازی‌ها سبز، سپید و سرخ است.

امیدوارم این ورزشکار مردمی سلامتی خود را هر چه زودتر بدست بیاورد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

داستان تلخ تیم پاس

جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰

روزگاری یک تیم به نام «پاس» در فوتبال ایران داشتیم. آن پاس آن روزها کجا و این پاس کجا...

لیگ دهم هم به پایان رسید. لیگی که نامش لیگ برتر و حرفه‌ای است. اما تنها در حد همان نام‌گذاری. تیم‌های استیل آذین، پیکان و پاس سقوط کردند تا بار دیگر شیوه‌های نادرست مدیریتی در ورزش و فوتبال ایران به چشم بیاید. اما در لیگ دهم نکته تلخ سقوط تیم باسابقه‌ای چون «پاس» بود. پاس که روزی یکی از قدرت‌هایی ایران و قهرمان آسیا بود، از روزی که به استان همدان و شهر همدان منتقل شد، دیگر آن شکوه، قدرت و صلابت گذشته خودش را نداشت. از یک تیمی که همیشه برای قهرمانی می‌جنگید، به تیمی تبدیل شد که یا در میانه‌های جدول بود و یا برای سقوط نکردن تلاش می‌کرد. اما امسال دیگر قرعه شانس با پاس یار نبود و این تیم سقوط کرد. این اتفاق تلخی برای این تیم پرافتخار و باسابقه و مردم همدان است. اما چیزی بود که پیش‌بینی شده بود. روزی که می‌گفتند: لطفاً به این تیم رحم کنید... انتقال آن به ضررش است... همدان می‌تواند با تلاش، کار و زحمت خودش یک نماینده در لیگ داشته باشد و ... اما کو گوش شنوا؟!

حالا هم به نظر می‌رسد که این پروسه تکرار اشتباه قرار نیست پایانی داشته باشد. پاس هم قربانی شد. شاید دیگر هیچ وقت فرصت بازگشت به لیگ برتر را نداشته باشد و به سرنوشت تیم‌هایی چون ابومسلم خراسان، استقلال اهواز و ... دچار شود.

زخم‌های بسیاری هست که نیازمند «مرهم» است


جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰

چرا باید به تماشای فیلم مرهم برویم؟... پاسخ ساده است: فیلمی است که واقعاً ارزش وقت گذاشتن و تماشا کردن در سینما را دارد. در روزگاری که فیلم‌های سخیف، زرد و بی‌مایه در سینمای ایران به حد اشباع رسیده‌اند، ساخت فیلم‌هایی مانند جدایی نادر از سیمین، مرهم و ... رخدادهایی محسوب می‌شوند که اهالی فرهنگ و تماشاگران سینما باید این فرصت‌ها را غنیمت بشمارند.

عنوانی که برای این نوشته انتخاب کرده‌ام از پوستر خود فیلم مرهم برگرفته شده است. آخرین ساخته علیرضا داودنژاد بازگشت به سینمای اجتماعی است. فیلمی که درد جامعه امروز ما است و به همراه پرداختن به معضل اعتیاد، روابط بین نسل‌ها را نیز بیان می‌کند. فیلم به گونه‌ای است که شاید بخش‌های آغازین آن خسته‌کننده باشد. اما فیلمنامه و کارگردانی خوب، یازی تحسین برانگیز بازیگران و فیلمبرداری مناسب این مسئله را رفع می‌کند. بعد از گذشت بخش‌های آغازین فیلم، کم‌کم فیلم تماشاگر را با خود همراه می‌کند و کاری می‌کند که تماشاگر تا پایان نمایش همراه فیلم باقی بماند.

بر عکس بسیاری از فیلم‌های امروز سینمای ایران که نه قصه دارند و نه خط داستانی. مرهم از بن مایه قوی نوشتاری برخوردار است. یعنی اینکه همه چیز در فیلم حساب‌شده به پیش می‌رود و بعد از پایان فیلم، داستان آن به خوبی برای تماشاگر روایت شده است.

فیلم متأسفانه در جشنواره فجر با بی‌مهری و بی‌سلیقگی روبه‌رو شد. اما استقبال تماشاگران چه در آن زمان و چه در حال حاضر که زمان اکران و نمایش فیلم است، به خوبی نشان داد که مرهم مورد پسند تماشاگران قرار گرفته است.

بازی‌های خوب خانم طناز طباطبایی، آقای رضا داودنژاد (که بعد از مدت‌ها او را در یک نقش جدی می‌بینیم) و خانم احترام حبیبیان بسیار به دل می‌نشیند. اما بازی خانم کبری حسن‌زاده - که اولین تجربه بازیگری اوست - واقعاً درخشان است. اگر بگوییم که محور فیلم بازی و شخصیت خانم حسن‌زاده است، بیراه نگفته‌ایم. باید به علیرضا داودنژاد بابت انتخاب خوب بازیگران تبریک گفت.

در پایان باید بگویم که از دیدن فیلم مرهم پشیمان نخواهید شد، چون وقت خود را بیهوده تلف نکرده‌اید.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

فرزندان ایران، بیایید همه دست در دست هم از رنگین‌کمان زیبایمان نگهداری کنیم

پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰

نام این رنگین‌کمان زیبا «ایران» است... رنگ‌های آن هم مردم ایران هستند... رنگ‌هایی که هر کدام یک بخش از ایران را رنگ‌آمیزی کرده‌اند... آن هم چه زیبا و هنرمندانه... این تنوع قومی و فرهنگی است که ایران را رنگارنگ ساخته است... هر رنگ از این رنگ‌ها زیبایی خاص خودش را دارد... همه این رنگ‌های زیبا با هم می‌شوند ایران... رنگ‌ها در کنار هم و با هم می‌شوند رنگین‌کمان... چه روز تلخی خواهد بود آن روزی که صبح از خواب بیدار شویم و ببینیم یکی از این رنگ‌های زیبا دیگر در جمع ما نیست... آن هنگام افسوس خواهیم خورد که چرا آن رنگ را هر روز می‌دیدیم و بی‌توجه از کنارش رد می‌شدیم، اما حالا که نیست، نبودش در این فرش زیبا یا همان رنگین‌کمان به چشم می‌آید... این میراث نیاکان ما است... این میراث ایرانیان است... این میراث بشری و جهانی است... اگر قدر آن را دانستیم، به رشد و پیشرفت کشور عزیزمان ایران کمک کرده‌ایم؛ اما اگر آن را رها کنیم، روزهای حسرت و اندوه در انتظارمان خواهد بود... هر کاری که می‌توان انجام داد، باید انجام داد... حفظ این فرهنگ‌ها نیاز به کمک و همکاری همه دارد... و چه ابزاری بهتر از اینترنت، وب و وبلاگ‌نویسی؟... امید است دوستانی که توانایی انجام این کار را دارند، کار را آغاز کنند و دیگران هم هر یک به نوبه خویش یاری کنند... پاینده باد ایران ما.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

ویکی‌پدیای فارسی سرمایه ما ایرانیان است، قدر آن را بدانیم


چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰

ویکی‌پدیا یک فرصت برای کاربران ایرانی است (به خصوص برای دانشگاهیان و اهالی دنیای علم و دانش)...

ویکی‌پدیا به عنوان یک دانشنامه رشد چشمگیری را از زمان تولد خود تا به امروز داشته است. دلیل آن هم سیستمی است که این دانشنامه برای خود انتخاب کرده است. یعنی اینکه همه می‌توانند از سراسر جهان در نوشتن مقاله‌ها، رشد و توسعه آن همکاری کنند. البته باید در نظر داشت که این آزاد بودن به مفهوم بی‌قانونی و بی‌حساب و کتاب بودن ویکی‌پدیا نیست. اتفاقاً آنجا سیستم مدیریتی و قوانینی دارد که تا به امروز به آن کمک کرده است و تعداد بسیار زیادی کاربر در آنجا در سطوح مختلف کاری مشغول فعالیت هستند. مطمئن باشید که اگر ویکی‌پدیا ساختار درستی نداشت، به یک پروژه شکست‌خورده تبدیل می‌شود و امروز این قدر معروف و شناخته‌شده نبود.

بیشترین رشد را ویکی‌پدیای انگلیسی داشته است. دلیل آن هم جهانی بودن این نسخه ویکی‌پدیا است. چون انگلیسی زبان بین‌المللی و زبان دنیای دانش و فناوری است. برای همین در ویکی‌پدیای انگلیسی از همه جای دنیا حضور دارند. به عبارت بهتر می‌توان آن را مجموعه‌ای از دانسته‌های کاربرانی از سراسر جهان دانست.

اما نسخه فارسی آن هم واقعاً رشد و پیشرفت خوبی داشته است و به جایگاه در خور توجهی در میان دیگر نسخه‌های ویکی‌پدیا رسیده است. ولی هنوز جای کار بسیار دارد. یعنی اینکه نیاز به کاربرانی دارد که بیایند و در آن محیط کار و فعالیت داشته باشند. نیازی هم نیست که همه مقاله بنویسند. بلکه کمک در نوشتن مقاله‌ها، ویرایش و تصحیح نوشته‌ها از لحاظ نگارشی و املایی هم کار بزرگی است.

علاوه بر آن کاربران ایرانی که از گروه‌های قومی غیرفارسی‌زبان هستند، می‌توانند به رشد و گسترش ویکی‌پدیاهای دیگر هم کنند. مثلاً ویکی‌پدیای کردی، ویکی‌پدیای ترکی آذربایجانی و ... حتی افرادی که تسلط خوب و کافی بر زبان‌های دیگر از جمله انگلیسی دارند، می‌توانند در آن محیط‌ها هم کار کنند که لذت خاص خودش را دارد.

امیدوارم که با گرایش بیشتر به فعالیت در ویکی‌پدیا، به رشد کیفی این دانشنامه بشری کمک شود و جایگاه آن هر روز بهتر از گذشته شود.

تن بود چون غلاف و جان شمشیر ** کار شمشیر می‌کند نه غلاف

چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰

اسکندر مقدونی در اوان جهانگیری به حیله تمام حصاری را بگشاد و به ویران کردن آن فرمان داد. گفتند: در آنجا حکیمی است دانا و بر حل مشکلات حکمت توانا. او را طلب کرد. چون بیامد، مردی دید ژولیده و آشفته. گفت: این چه صورت مهیب و شکل غریب است؟

حکیم از آن سخن برآشفت و خندان در آن آشفتگی گفت:
طعنه بر من مزن به صورت زشت ** ای تهی از فضیلت و انصاف
تن بود چون غلاف و جان شمشیر ** کار شمشیر می‌کند نه غلاف

منبع:
برگرفته از بهارستان جامی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

ویراسباز: ابزاری رایگان برای حل مشکلات فارسی‌نویسی در وب و نرم‌افزارهای کامپیوتری


سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰

اگر دسترسی به فونت فارسی ندارید و از فونت عربی و فونت‌های غیراستاندارد استفاده می‌کنید. اگر اعدادی که می‌نویسید به صورت انگلیسی (لاتین) و یا عربی نمایش داده می‌شوند و دوست دارید اعداد فارسی‌سازی شوند. اگر برای نوشتن و تایپ نیم‌فاصله (فاصله مجازی و یا فاصله صفر) دچار مشکل هستید، یعنی واژگانی چون «می‌توانم» را به شکل نادرست «می توانم» می‌نویسید. اگر می‌خواهید نوشته شما از لحاظ نشانه‌های نگارشی (نقطه، نشانه پرسش، نشانه تعجب و ...) بررسی شود و فاصله‌گذاری درست بین این نشانه‌ها و جملات رعایت شود. چاره کار شما استفاده از ویراستار آنلاین «ویراسباز» است. ویراسباز حکم یک ویرایشگر نگارشی را برای نوشته شما دارد. بعضی از ویژگی‌ها و توانایی‌های نسخه کنونی ویراسباز (به نقل از خود وب‌سایت ویراسباز):

- ویرایش از نظر اصول فاصله و نیم‌فاصله‌گذاری تایپ فارسی
- فارسی‌سازی عددهای عربی و انگلیسی
- فارسی‌سازی نویسه‌های عربی
- فارسی‌سازی نشانه‌های نگارشی (مانند علامت سوال، علامت نقل‌قول و…)
- ویرایش نشانه‌‌گذاری‌ها (مانند علامت نقطه، ویرگول، علامت سوال، علامت نقل‌قول، پرانتز و…)
- ویرایش نیم‌فاصله‌گذاری برخی از پیشوندها و پسوندهای رایج
- حذف فاصله‌های اضافی متن

توضیحاتی درباره امکانات ویراسباز:
- رعایت نیم‌فاصله در بعضی از واژگان و اصطلاحات مانند این مورد است: «می‌روم» به جای «می روم».
- فارسی‌سازی اعداد انگلیسی به فارسی، مانند: «۴۵۶» به جای «456»
- فارسی‌سازی اعداد عربی به فارسی. شاید بعضی‌ها فکر کنند که هیچ تفاوتی بین این دو وجود ندارد. ولی باید گفت که این دو با هم تفاوت دارند چه در شکل نمایشی و چه در کد یونیکد خود. یک نمونه:
«۴۵۶» به جای «٤٥٦». اولی اعداد فارسی هستند و دومی اعداد عربی. تفاوت این دو به خوبی قابل مشاهده است.

امیدوارم که ویراسباز بتواند به شما در فارسی‌نویسی در محیط وب و نرم‌افزارهای کامپیوتری کمک کند. چون امکاناتش به عنوان یک ویراستار و یا ویرایشگر آنلاین و تحت وب خوب است و نیازهای بسیاری را پوشش می‌دهد.

پیوندها:
ویراسباز
نمونه‌ها
ی ویرایش‌شده با ویراسباز

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

ظریفان و خواجه بخیل

دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰

گروهی از ظریفان شهر به در خانه بخیلی رفتند تا از او چیزی بگیرند. خواجه خبردار شد و به غلام خود گفت: بیرون برو و بگو که خواجه دیشب فوت کرده است. غلام بیرون آمد و پیام خواجه را رسانید.
ظریفان گفتند: خواجه ولی نعمت ما بود و بر گردن ما حق بسیار دارد. منتظر می‌مانیم که او را بیرون بیاورند و برایش نماز میت بخوانیم و او را به خاک بسپاریم.

منبع:
لطایف الطوایف، فخرالدین علی صفی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

من هم می‌خواهم بمیرم!

یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰

در یک روز گرم تابستان جحی (جحا) را به ضیافتی خواندند. قدحی دوغ با کشمش خیس‌شده به مجلس آوردند. صاحب‌خانه خودش یک ملاقه چوبی بزرگ به دست گرفت و به جحی یک قاشق کوچک داد و شروع به خوردن کردند. هر دفعه که صاحب‌خانه ملاقه‌ای برمی‌گرفت و می‌خورد، می‌گفت: آخ مردم از خوشی!

ولی جحی هرچه سعی می‌کرد که بتواند با قاشق کوچک دوغی بخورد، جز یک جرعه چیز دیگری نصیبش نمی‌شد. در این حال، جحی به صاحب مجلس نگاه کرد و گقت: آن ملاقه را به من بده، من هم می‌خواهم بمیرم!

منبع:
نوادر جحی الکبری

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

بره

شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰

شخصی بر سفره یکی از اغنیا برآمد. بره بریانی در پیش او نهاد. آن شخص بی‌درنگ به دریدن و خوردن آن پرداخت. صاحب مجلس که مردی لئیم بود، گفت: چنان آن را از هم می‌دری که گویی پدرش تو را شاخ زده است!
مهمان گفت: تو هم چنان از او حمایت می‌کنی که گویی مادرش تو را شیر داده است!

منبع:
جوامع الحکایات عوفی